بزن باران شایدتوخاموشم کنی
هوا گرفته بود
باران میبارید
کودکی آهسته گفت
خدایا گریه نکن درست میشه
افسوس که آرزو هایم بربال های یاد تو سوار است که هر لحظه به یادمی .
دوری تعبیریست که فاصله ها از ما دارند اما بی خبرند از نزدیکی دلهایمان
ابر باران عشق سر نوشت چنین نوشت
باران این روزها را دوست دارم
گویی در میان صدای قطره هایش
کسی بر من مژده بخشایش می دهد
شاید هم خیالاتی شده ام
و این فقط اشک حسرت فرشتگان است
که در ماتم انسان نشدنم فرو می ریزند
از مهربانی خدای مهربانم
به دور است نبخشاید
پس ببار باران بخشایش
بر سر تمامی بخشودگان این ماه...
بارانــ نشانهـ ی انـ ـدوه نیستــ
نشانهـ غمــ ابـ ـرها نیستــ
بارانــ بهانهـ ابرها برایــ دعوتــ بهـ
دوستـ ــي استــ
دعوتــ بهـ پـ ـرواز
دعوتــ بهـ آسـ ـ ـ ـ ــمانـــ
دعوتــ بهـ جایی کهـ تو آنجا نیاز بهـچتــ ـر نخواهیــ داشتـــ...
قسم به نغمه ی باران بمان بهانه ی من
بدون تو تابش افتاب کمرنگ است
به هر کجا که روی هر زمان و هر لحظه
دلم همیشه برای نگاه تو تنگ است
تنگــــــــــ هر غروبــــــــــ بارانـــــی
دل مــــن
خســــــــته از کوچه های دلتنگــــــــــی
خیس ِ یاد تــــــــــو
به خانــــــــه بر می گردد
به خانــــــــه
پیش عطر تــــــــــــو
و انتظـــــــــــــار من . . . !
Power By:
LoxBlog.Com |